مشکلات سکویی برای صعود !





كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
و برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...


نتیجه اخلاقی : مشكلات، مانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینكه اجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند و دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود!

ابریه ابری اما با طراوت




روزهای ابری رو دیدید که با همه ابری بودن چقدر با طراوته حتی تو زمستون... روزهای ابری را بیشتر دوست دارم.دوست دارم به خاطر روشنایی اش،که نه تاریک است و نه پر نور.همه جا روشن است اما خبری از سایه نیست،رنگ ها ارزش واقعی خود را دارند و دیگر در سایه روشن گم نمی شوند و تصاویر برجسته ملموس اند.

روز های ابری برای من خاطره انگیز ترند. روز های ابری وقتی تازه نم باران شروع می شود و بوی خاک بلند را می کند.روز های ابری، وقتی که مسافرتی داشته باشی به شمال و منظره ی جنگل از دور،که تا چشم کار می کند سبزی و سفیدی است و وقتی می روی میان درختان ،همه جنگل را لایه ای از آب پوشانده است.نفس که می کشی حس می کنی بیشتر از آنکه هوا وارد ریه ات شود آب پرش می کند و همه ی اینها به کنار، این بوی غریبی که جنگل دارد. روزهای ابری و بارانی وقتی پیاده ای وقتی شدی عین موش آب کشیده و دائم قطره های آبی را که از بین موهایت روی صورتت می ریزد،پاک می کنی.

روز های ابری و صدای رعد.

روز های ابری و اولین دانه های برف که کف حیاط،زمین می خورند و زود آب می شوند.روز های ابری و زنگ ورزش های مدرسه که باید به خاطر باران،کلاس می ماندیم ،روز های ابری و صدای قطره هایی که به برگ ها می خورد.روز های ابری وقتی از پنجره بیرون را نگاه می کنی و باد قطره های درشت باران را به شیشه می کوبد و منظره ی بیرون را محو می کند.


و دست آخر یک صبح که بعد ار چند روز بارن مداوم هوا صاف می شود.از آن روز هایی که فکر می کنی اگر دستت را دراز کنی می شود سنگ های روی کوه ها ،که به طرز عجیبی نزدیک تر از همیشه اند را برداشت. یا اگر سرت را بچرخانی می توانی تک درخت های پارک جنگلی را بشماری،صبحی که آفتابش شبیه آفتاب سال ها قبل،آفتابی که زردی اش به سفیدی می زند.صبحی که همچنین آفتابی روی زمینی که هنوز از باران دیشب خیس است و آسمانی که اساسی آبی است با آن ابر های پفکی سفید و پرندگانی که طبق عادت معمول بعد از باران نطقشان باز شده است و اگر پنجره را باز کنی نسیم خنکی هم می وزد.




روزهای ابری را دوست دارم چون آسمان هم درد و هم رنگ من است...


زباله دان خاطرات



اونا خاطرات زیبا بود یا سوء تفاهم ؟

آیا این نیست که بعضی افراد برای هیچ چیز ارزشی قائل نیستند؟
آیا باید برای هر چیز فکرو روح رو درگیر کرد؟
ارزشی هم داره این فکرا؟

آیا لحظه ها متعلق به این آدماست؟
آیا این لحظه ها نمیتونن در مجاورت یک انسان بهتر با ارزشتر باشند؟
زمان در حال عبوره
کسی که با خوک بازی میکنه گلی میشه.

آیا خوکه بدش میاد از گلی شدن؟
اون لذت میبره
همیشه راهی جدید وجود داره که روزهای خوب رو بیاره
برای هر چیزی نباید به چرا فکر کرد
باید به " چه " فکر کرد
انتقام گاهی وظیفه روزگار است
آیا ما مسئول تفکر و نظر دیگران هستیم؟
آیا شما نباید آرامش داشته باشید؟
اگه کسی هدفش ناراحتی و نا آرامی تو باشه چی؟
چه چیز باعث میشه این جور هدف ها به نتیجه برسه؟
گاهی تنها راه برای سد کردن اینطور اهداف فقط عبور شماست
همیشه باید از بدیها دوری کرد. شما لباس 10 سال پیشتون رو هنوز میپوشید؟
اگه یه لیوانو یک سال دستت نگه داری دستت از بین میره

برای زندگی کردن باید به خودت نوبت بدی
گاهی هم کارها آسان میشه
جویا باش 

اما نه جویای هرچیز
و هر کسی

جور دیگر باید دید اما نه فقط با چشم




سلام .
این اولین پست این وبلاگ هست . همونطور که احتمالا میدونید اینجا مزایا و معایبی برای خودش داره و از مزایایی که داره نمیشه گذشت.
دوست ندارم این بلاگ بی محتوا و تکراری باشه براتون
هدف مفید بودن و تجربه هایی هست که بسختی بدست میاد و البته استفاده از گرمای محبت دوستان عزیز.
همه چیز در این وبلاگ به چشم نمیاد و دیده نمیشه. حقیقت زیاد همیشه آشکار نیست پس امیدوارم بتونیم با تفکر و عقل پرده از نادیده های پیرامونمون برداریم.
خودتون خوب میدونید که هر وبلاگ نویسی از نظرات خواننده هاش خوشحال میشه پس این یکی رو هم لطفا فراموش نکنید.

به امید دیدار...